اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

گزارش - مهدی اخوان ثالث

خدایا ! پر از کینه شد سینه ام

چو شب رنگ درد و دریغا گرفت

دل پاکروتر ز ایینه ام

دلم دیگر آن شعله ی شاد نیست

همه خشم و خون است و درد و دریغ

سرایی درین شهرک آباد نیست

خدایا ! زمین سرد و بی نور شد

بی آزرم شد ، عشق ازو دور شد

کهن گور شد ، مسخ شد ، کور شد

مگر پشت این پرده ی آبگون

تو ننشسته ای بر سریر سپهر

به دست اندرت رشته ی چند و چون ؟

شبی جبه دیگر کن و پوستین

فرود ای از آن بارگاه بلند

رها کرده ی خویشتن را ببین


زمین دیگر آن کودک پاک نیست

پر آلودگیهاست دامان وی

که خاکش به سر ، گرچه جز خاک نیست

گزارشگران تو گویا دگر

زبانشان فسرده ست ، یا روز و شب

دروغ و دروغ آورندت خبر

کسی دیگر اینجا تو را بنده نیست

درین کهنه محراب تاریک ، بس

فریبنده هست و پرستنده نیست

علی رفت ، زردشت فرمند خفت

شبان تو گم گشت ، و بودای پک

رخ اندر شب نی روانان نهفت

نمانده ست جز من کسی بر زمین

دگر نکسانند و نامردمان

بلند آستان و پلید آستین

همه باغها پیر و پژمرده اند

همه راهها مانده بی رهگذر

همه شمع و قندیلها مرده اند

تو گر مرده ای ، جانشین تو کیست ؟

که پرسد ؟ که جوید ؟ که فرمان دهد ؟

وگر زنده ای ، کاین پسندیده نیست

مگر صخره های سپهر بلند

که بودند روزی به فرمان تو

سر از امر و نهی تو پیچیده اند ؟

مگر مهر و توفان و آب ، ای خدا

دگر نیست در پنجه ی پیر تو ؟

که گویی : بسوز ، و بروب ، و برای

گذشت ، ای پیر پریشان ! بس است

بمیران ، که دونند ، و کمتر ز دون

بسوزان ، که پستند ، و ز آن سوی پست

یکی بشنو این نعره ی خشم را

برای که بر پا نگه داشتی

زمینی چنین بی حیا چشم را ؟

گر این بردباری برای من است

نخواهم من این صبر و سنگ تو را

نبینی که دیگر نه جای من است ؟

ازین غرقه در ظلمت و گمراهی

ازین گوی سرگشته ی ناسپاس

چه ماده ست ؟ چه قرنهای تهی ؟

گران است این بار بر دوش من

گران است ، کز پس شرم و شرف

بفرسود روح سیه پوش من

خدایا ! غم آلوده شد خانه ام

پر از خشم و خون است و درد و دریغ

دل خسته ی پیر دیوانه ام