اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

غزل شماره 200 - غزلیات حافظ

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند


ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند

عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند


جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند


گویند رمز عشق مگویید و مشنوید

مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند


ما از برون در شده مغرور صد فریب

تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند


تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز

این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند


صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید

خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند


قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست

قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند


فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر

کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند


می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

غزل شماره 199 - غزلیات حافظ

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند


مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند


گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند


یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان

کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند


ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان

می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند


حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد

زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند


بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی

کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند


صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت

قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند

غزل شماره 198 - غزلیات حافظ

گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند

گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبت
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند

گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه
گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند

گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند

گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند

گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند

گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود
گفتا به بوسه شکرینش جوان کنند

گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رود
گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند

گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند

غزل شماره 197 - غزلیات حافظ

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

زاهدان را رخنه در ایمان کنند


هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد

گلرخانش دیده نرگسدان کنند


ای جوان سروقد گویی ببر

پیش از آن کز قامتت چوگان کنند


عاشقان را بر سر خود حکم نیست

هر چه فرمان تو باشد آن کنند


پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای

این حکایت‌ها که از طوفان کنند


یار ما چون گیرد آغاز سماع

قدسیان بر عرش دست افشان کنند


مردم چشمم به خون آغشته شد

در کجا این ظلم بر انسان کنند


خوش برآ با غصه‌ای دل کاهل راز

عیش خوش در بوته هجران کنند


سر مکش حافظ ز آه نیم شب

تا چو صبحت آینه رخشان کنند

غزل شماره 196 - غزلیات حافظ

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند


دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند


معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

هر کس حکایتی به تصور چرا کنند


چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست

آن به که کار خود به عنایت رها کنند


بی معرفت مباش که در من یزید عشق

اهل نظر معامله با آشنا کنند


حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود

تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند


گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار

صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند


می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب

بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند


پیراهنی که آید از او بوی یوسفم

ترسم برادران غیورش قبا کنند


بگذر به کوی میکده تا زمره حضور

اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند


پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان

خیر نهان برای رضای خدا کنند


حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود

شاهان کم التفات به حال گدا کنند