اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

غزل شماره 105 - غزلیات حافظ

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

ور نه اندیشه این کار فراموشش باد


آن که یک جرعه می از دست تواند دادن

دست با شاهد مقصود در آغوشش باد


پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد


شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود

شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد


گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت

جان فدای شکرین پسته خاموشش باد


چشمم از آینه داران خط و خالش گشت

لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد


نرگس مست نوازش کن مردم دارش

خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد


به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ

حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد

غزل شماره 104 - غزلیات حافظ

جمالت آفتاب هر نظر باد

ز خوبی روی خوبت خوبتر باد


همای زلف شاهین شهپرت را

دل شاهان عالم زیر پر باد


کسی کو بسته زلفت نباشد

چو زلفت درهم و زیر و زبر باد


دلی کو عاشق رویت نباشد

همیشه غرقه در خون جگر باد


بتا چون غمزه‌ات ناوک فشاند

دل مجروح من پیشش سپر باد


چو لعل شکرینت بوسه بخشد

مذاق جان من ز او پرشکر باد


مرا از توست هر دم تازه عشقی

تو را هر ساعتی حسنی دگر باد


به جان مشتاق روی توست حافظ

تو را در حال مشتاقان نظر باد

غزل شماره 103 - غزلیات حافظ

روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد


کامم از تلخی غم چون زهر گشت

بانگ نوش شادخواران یاد باد


گر چه یاران فارغند از یاد من

از من ایشان را هزاران یاد باد


مبتلا گشتم در این بند و بلا

کوشش آن حق گزاران یاد باد


گر چه صد رود است در چشمم مدام

زنده رود باغ کاران یاد باد


راز حافظ بعد از این ناگفته ماند

ای دریغا رازداران یاد باد

غزل شماره 102 - غزلیات حافظ

دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد

کارم بدان رسید که همراز خود کنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد

در چین طره تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد

امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد

خون شد دلم به یاد تو هر گه که در چمن
بند قبای غنچه گل می‌گشاد باد

از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد

حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جان‌ها فدای مردم نیکونهاد باد

غزل شماره 101 - غزلیات حافظ

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد

زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد


گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن

که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد


ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ

از این فسانه هزاران هزار دارد یاد


قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش

ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد


که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند

که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد


ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم

که لاله می‌دمد از خون دیده فرهاد


مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر

که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد


بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم

مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد


نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر

نسیم باد مصلا و آب رکن آباد


قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ

که بسته‌اند بر ابریشم طرب دل شاد