اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

غزل شماره 67 - غزلیات حافظ

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست


حالیا خانه برانداز دل و دین من است

تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست


باده لعل لبش کز لب من دور مباد

راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست


دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو

بازپرسید خدا را که به پروانه کیست


می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد

که دل نازک او مایل افسانه کیست


یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین

در یکتای که و گوهر یک دانه کیست


گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو

زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست

غزل شماره 66 - غزلیات حافظ

بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست


در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست

چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست


بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق

که مست جام غروریم و نام هشیاریست


خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست

که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست


لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست


جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال

هزار نکته در این کار و بار دلداریست


قلندران حقیقت به نیم جو نخرند

قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست


بر آستان تو مشکل توان رسید آری

عروج بر فلک سروری به دشواریست


سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم

زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست


دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ

که رستگاری جاوید در کم آزاریست

غزل شماره 65 - غزلیات حافظ

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست


هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست


پیوند عمر بسته به موییست هوش دار

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست


معنی آب زندگی و روضه ارم

جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست


مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند

ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست


راز درون پرده چه داند فلک خموش

ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست


سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست

معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست


زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست

تا در میانه خواسته کردگار چیست

غزل شماره 64 - غزلیات حافظ

اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست

زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست


پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن

بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست


در این چمن گل بی خار کس نچید آری

چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست


سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد

که کام بخشی او را بهانه بی سببیست


به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط

مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست


جمال دختر رز نور چشم ماست مگر

که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست


هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه

کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیست


بیار می که چو حافظ هزارم استظهار

به گریه سحری و نیاز نیم شبیست

غزل شماره 63 - غزلیات حافظ

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست


گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست

چون من در آن دیار هزاران غریب هست


در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست


آن جا که کار صومعه را جلوه می‌دهند

ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست


عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست


فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست

هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست