اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

غزل شماره 133 - غزلیات حافظ

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد


بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد


ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان

دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد


این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت

و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد


ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم

زان چه آستین کوته و دست دراز کرد


صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت

عشقش به روی دل در معنی فراز کرد


فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید

شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد


ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایست

غره مشو که گربه زاهد نماز کرد


حافظ مکن ملامت رندان که در ازل

ما را خدا ز زهد ریا بی‌نیاز کرد

غزل شماره 132 - غزلیات حافظ

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

علی الصباح که میخانه را زیارت کرد


همین که ساغر زرین خور نهان گردید

هلال عید به دور قدح اشارت کرد


خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد

به آب دیده و خون جگر طهارت کرد


امام خواجه که بودش سر نماز دراز

به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد


دلم ز حلقه زلفش به جان خرید آشوب

چه سود دید ندانم که این تجارت کرد


اگر امام جماعت طلب کند امروز

خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد

غزل شماره 131 - غزلیات حافظ

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد

مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد

نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد

فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد

به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد

غزل شماره 130 - غزلیات حافظ

سحر بلبل حکایت با صبا کرد

که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد


از آن رنگ رخم خون در دل افتاد

و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد


غلام همت آن نازنینم

که کار خیر بی روی و ریا کرد


من از بیگانگان دیگر ننالم

که با من هر چه کرد آن آشنا کرد


گر از سلطان طمع کردم خطا بود

ور از دلبر وفا جستم جفا کرد


خوشش باد آن نسیم صبحگاهی

که درد شب نشینان را دوا کرد


نقاب گل کشید و زلف سنبل

گره بند قبای غنچه وا کرد


به هر سو بلبل عاشق در افغان

تنعم از میان باد صبا کرد


بشارت بر به کوی می فروشان

که حافظ توبه از زهد ریا کرد


وفا از خواجگان شهر با من

کمال دولت و دین بوالوفا کرد

غزل شماره 129 - غزلیات حافظ

اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد

نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد


اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر

چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد


فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک

که کس نبود که دستی از این دغا ببرد


گذار بر ظلمات است خضر راهی کو

مباد کآتش محرومی آب ما ببرد


دل ضعیفم از آن می‌کشد به طرف چمن

که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد


طبیب عشق منم باده ده که این معجون

فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد


بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت

مگر نسیم پیامی خدای را ببرد