اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

غزل شماره 247 - غزلیات حافظ

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار

وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار


به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل

نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار


حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی

کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار


جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است

ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار


کنون که چشمه قند است لعل نوشینت

سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار


مکارم تو به آفاق می‌برد شاعر

از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار


چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این است

که در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار


غبار غم برود حال خوش شود حافظ

تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار

غزل شماره 246 - غزلیات حافظ

عید است و آخر گل و یاران در انتظار

ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار


دل برگرفته بودم از ایام گل ولی

کاری بکرد همت پاکان روزه دار


دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن

از فیض جام و قصه جمشید کامگار


جز نقد جان به دست ندارم شراب کو

کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار


خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم

یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار


می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد

جام مرصع تو بدین در شاهوار


گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست

از می کنند روزه گشا طالبان یار


زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست

بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار


ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود

تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار


حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود

ناچار باده نوش که از دست رفت کار

غزل شماره 245 - غزلیات حافظ

الا ای طوطی گویای اسرار

مبادا خالیت شکر ز منقار


سرت سبز و دلت خوش باد جاوید

که خوش نقشی نمودی از خط یار


سخن سربسته گفتی با حریفان

خدا را زین معما پرده بردار


به روی ما زن از ساغر گلابی

که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار


چه ره بود این که زد در پرده مطرب

که می‌رقصند با هم مست و هشیار


از آن افیون که ساقی در می‌افکند

حریفان را نه سر ماند نه دستار


سکندر را نمی‌بخشند آبی

به زور و زر میسر نیست این کار


بیا و حال اهل درد بشنو

به لفظ اندک و معنی بسیار


بت چینی عدوی دین و دل‌هاست

خداوندا دل و دینم نگه دار


به مستوران مگو اسرار مستی

حدیث جان مگو با نقش دیوار


به یمن دولت منصور شاهی

علم شد حافظ اندر نظم اشعار


خداوندی به جای بندگان کرد

خداوندا ز آفاتش نگه دار