اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

غزل شماره 80 - غزلیات حافظ

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت


من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت


همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت


سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت


ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت


نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت


حافظا روز اجل گر به کف آری جامی

یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

غزل شماره 79 - غزلیات حافظ

کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت

من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت


گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز

که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت


چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید

نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت


به می عمارت دل کن که این جهان خراب

بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت


وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد

چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت


مکن به نامه سیاهی ملامت من مست

که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت


قدم دریغ مدار از جنازه حافظ

که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت

غزل شماره 78 - غزلیات حافظ

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت


یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم

افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت


بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار

حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت


با این همه هر آن که نه خواری کشید از او

هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت


ساقی بیار باده و با محتسب بگو

انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت


هر راهرو که ره به حریم درش نبرد

مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت


حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی

هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت

غزل شماره 77 - غزلیات حافظ

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت


گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت


یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت


در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت


خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت


گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت


وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت


چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

غزل شماره 77 - غزلیات حافظ

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت


گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت


یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت


در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت


خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت


گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت


وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت


چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت