اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

غزل شماره 198 - غزلیات حافظ

گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند

گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبت
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند

گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه
گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند

گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند

گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند

گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند

گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود
گفتا به بوسه شکرینش جوان کنند

گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رود
گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند

گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند

غزل شماره 197 - غزلیات حافظ

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

زاهدان را رخنه در ایمان کنند


هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد

گلرخانش دیده نرگسدان کنند


ای جوان سروقد گویی ببر

پیش از آن کز قامتت چوگان کنند


عاشقان را بر سر خود حکم نیست

هر چه فرمان تو باشد آن کنند


پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای

این حکایت‌ها که از طوفان کنند


یار ما چون گیرد آغاز سماع

قدسیان بر عرش دست افشان کنند


مردم چشمم به خون آغشته شد

در کجا این ظلم بر انسان کنند


خوش برآ با غصه‌ای دل کاهل راز

عیش خوش در بوته هجران کنند


سر مکش حافظ ز آه نیم شب

تا چو صبحت آینه رخشان کنند

غزل شماره 196 - غزلیات حافظ

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند


دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند


معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

هر کس حکایتی به تصور چرا کنند


چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست

آن به که کار خود به عنایت رها کنند


بی معرفت مباش که در من یزید عشق

اهل نظر معامله با آشنا کنند


حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود

تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند


گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار

صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند


می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب

بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند


پیراهنی که آید از او بوی یوسفم

ترسم برادران غیورش قبا کنند


بگذر به کوی میکده تا زمره حضور

اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند


پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان

خیر نهان برای رضای خدا کنند


حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود

شاهان کم التفات به حال گدا کنند

غزل شماره 195 - غزلیات حافظ

غلام نرگس مست تو تاجدارانند

خراب باده لعل تو هوشیارانند


تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز

و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند


ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر

که از یمین و یسارت چه سوگوارانند


گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین

که از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند


نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو

که مستحق کرامت گناهکارانند


نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس

که عندلیب تو از هر طرف هزارانند


تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من

پیاده می‌روم و همرهان سوارانند


بیا به میکده و چهره ارغوانی کن

مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند


خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد

که بستگان کمند تو رستگارانند

غزل شماره 194 - غزلیات حافظ

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند


به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند

ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند


به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند


سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند


ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند

ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند


دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند


چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند


در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند

که با این درد اگر دربند درمانند درمانند