-
پایه و دیوار
دوشنبه 30 بهمن 1396 13:27
گفت دیوار قصر پادشهی که بلندی، مرا سزاوار است هر که مانند من سرافرازد پایدار و بلند مقدار است فرخم زان سبب که سایهٔ من جای آسایش جهاندار است نقش بام و درم ز سیم و زر است پردهام از حریر گلنار است در پناه من ایمن است ز رنج شاه، گر خفته یا که بیدار است سوی من، دزد ره نیابد از آنک تا کمند افکند گرفتار است همگی بر در منند...
-
پایمال آز
یکشنبه 29 بهمن 1396 13:21
دید موری در رهی پیلی سترک گفت باید بود چون پیلان بزرگ من چنین خرد و نزارم زانسبب که نه روز آسایشی دارم، نه شب بار بردم، کار کردم هر نفس نه گرفتم مزد، نه گفتند بس ره سپردم روزها و ماهها اوفتادم بارها در راهها خاک را کندیم با جان کندنی ساختیم آرامگاه و مامنی دانه آوردیم از جوی و جری لانه پر کردیم با خشک و تری خوی کردم...
-
بی پدر
شنبه 28 بهمن 1396 13:20
به سر خاک پدر، دخترکی صورت و سینه بناخن میخست که نه پیوند و نه مادر دارم کاش روحم به پدر میپیوست گریهام بهر پدر نیست که او مرد و از رنج تهیدستی رست زان کنم گریه که اندریم بخت دام بر هر طرف انداخت گسست شصت سال آفت این دریا دید هیچ ماهیش نیفتاد به شست پدرم مرد ز بی داروئی وندرین کوی، سه داروگر هست دل مسکینم از این غم...
-
بی آرزو
جمعه 27 بهمن 1396 13:18
بغاری تیره، درویشی دمی خفت دران خفتن، باو گنجی چنین گفت که من گنجم، چو خاکم پست مشمار مرا زین خاکدان تیره بردار بس است این انزوا و خاکساری کشیدن رنج و کردن بردباری شکستن خاطری در سینهای تنگ نهادن گوهر و برداشتن سنگ فشردن در تنی، پاکیزه جانی همائی را فکندن استخوانی بنام زندگی هر لحظه مردن بجای آب و نان، خونابه خوردن...
-
بهای نیکی
پنجشنبه 26 بهمن 1396 13:15
بزرگی داد یک درهم گدا را که هنگام دعا یاد آر ما را یکی خندید و گفت این درهم خرد نمیارزید این بیع و شرا را روان پاک را آلوده مپسند حجاب دل مکن روی و ریا را مکن هرگز بطاعت خودنمائی بران زین خانه، نفس خودنما را بزن دزدان راه عقل را راه مطیع خویش کن حرص و هوی را چه دادی جز یکی درهم که خواهی بهشت و نعمت ارض و سما را مشو...
-
بهای جوانی
چهارشنبه 25 بهمن 1396 13:13
خمید نرگس پژمردهای ز انده و شرم چو دید جلوهٔ گلهای بوستانی را فکند بر گل خودروی دیدهٔ امید نهفته گفت بدو این غم نهانی را که بر نکرده سر از خاک، در بسیط زمین شدم نشانه بلاهای آسمانی را مرا به سفرهٔ خالی زمانه مهمان کرد ندیده چشم کس اینگونه میهمانی را طبیب باد صبا را بگوی از ره مهر که تا دوا کند این درد ناگهانی را ز...
-
بنفشه
سهشنبه 24 بهمن 1396 10:50
بنفشه صبحدم افسرد و باغبان گفتش که بیگه از چمن آزرد و زود روی نهفت جواب داد که ما زود رفتنی بودیم چرا که زود فسرد آن گلی که زود شکفت کنون شکسته و هنگام شام، خاک رهم تو خود مرا سحر از طرف باغ خواهی رفت غم شکستگیم نیست، زانکه دایهٔ دهر بروز طفلیم از روزگار پیری گفت ز نرد زندگی ایمن مشو که طاسک بخت هزار طاق پدید آرد از...
-
برگ گریزان
دوشنبه 23 بهمن 1396 10:48
شنیدستم که وقت برگریزان شد از باد خزان، برگی گریزان میان شاخهها خود را نهان داشت رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت بخود گفتا کازین شاخ تنومند قضایم هیچگه نتواند افکند سموم فتنه کرد آهنگ تاراج ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج قبای سرخ گل دادند بر باد ز مرغان چمن برخاست فریاد ز بن برکند گردون بس درختان سیه گشت اختر بس...
-
برف و بوستان
یکشنبه 22 بهمن 1396 15:45
به ماه دی، گلستان گفت با برف که ما را چند حیران میگذاری بسی باریدهای بر گلشن و راغ چه خواهد بود گر زین پس نباری بسی گلبن، کفن پوشید از تو بسی کردی بخوبان سوگواری شکستی هر چه را، دیگر نپیوست زدی هر زخم، گشت آن زخم کاری هزاران غنچه نشکفته بردی نوید برگ سبزی هم نیاری چو گستردی بساط دشمنی را هزاران دوست را کردی فراری...
-
بام شکسته
شنبه 21 بهمن 1396 10:39
بادی وزید و لانهٔ خردی خراب کرد بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری لرزید پیکری و تبه گشت فرصتی افتاد مرغکی وز خون سرخ شد پری از ظلم رهزنی، ز رهی ماند رهروی از دستبرد حادثهای، بسته شد دری از هم گسست رشتهٔ عهد و مودتی نابود گشت نام و نشانی ز دفتری فریاد شوق دیگر از آن لانه برنخاست و آن خار و خس فکنده شد آخر در آذری ناچیز...
-
بلبل و مور
شنبه 21 بهمن 1396 09:41
بلبلی از جلوهٔ گل بی قرار گشت طربناک بفصل بهار در چمن آمد غزلی نغز خواند رقص کنان بال و پری برفشاند بیخود از این سوی بدانسو پرید تا که بشاخ گل سرخ آرمید پهلوی جانان چو بیفکند رخت مورچهای دید بپای درخت با همه هیچی، همه تدبیر و کار با همه خردی، قدمش استوار ز انده ایام نگردد زبون رایت سعیش نشود واژگون قصه نراند ز بتان...
-
بازی زندگی
جمعه 20 بهمن 1396 10:04
عدسی وقت پختن، از ماشی روی پیچید و گفت این چه کسی است ماش خندید و گفت غره مشو زانکه چون من فزون و چون تو بسی است هر چه را میپزند، خواهد پخت چه تفاوت که ماش یا عدسی است جز تو در دیگ، هر چه ریختهاند تو گمان میکنی که خار و خسی است زحمت من برای مقصودی است جست و خیز تو بهر ملتمسی است کارگر هر که هست محترمست هر کسی در دیار...
-
باد بروت
پنجشنبه 19 بهمن 1396 10:02
عالمی طعنه زد به نادانی که بهر موی من دو صد هنر است چون توئی را به نیم جو نخرند مرد نادان ز چارپا بتر است نه تن این، بر دل تو بار بلاست نه سر این، بر تن تو درد سر است بر شاخ هنر چگونه خوری تو که کارت همیشه خواب و خور است نشود هیچگاه پیرو جهل هر که در راه علم، رهسپر است نسزد زندگی و بیخبری مرده است آنکه چون تو بیخبر...
-
ای مرغک
چهارشنبه 18 بهمن 1396 09:59
ای مرغک خرد، ز اشیانه پرواز کن و پریدن آموز تا کی حرکات کودکانه در باغ و چمن چمیدن آموز رام تو نمیشود زمانه رام از چه شدی، رمیدن آموز مندیش که دام هست یا نه بر مردم چشم، دیدن آموز شو روز بفکر آب و دانه هنگام شب، آرمیدن آموز از لانه برون مخسب زنهار این لانهٔ ایمنی که داری دانی که چسان شدست آباد کردند هزار استواری تا...
-
ای گربه
سهشنبه 17 بهمن 1396 09:56
ای گربه، ترا چه شد که ناگاه رفتی و نیامدی دگر بار بس روز گذشت و هفته و ماه معلوم نشد که چون شد این کار جای تو شبانگه و سحرگاه در دامن من تهیست بسیار در راه تو کند آسمان چاه کار تو زمانه کرد دشوار پیدا نه بخانهای نه بر بام ای گمشدهٔ عزیز، دانی کز یاد نمیشوی فراموش برد آنکه ترا بمیهمانی دستیت کشید بر سر و گوش بنواخت تو...
-
ای رنجبر
دوشنبه 16 بهمن 1396 09:54
تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر زینهمه خواری که بینی زافتاب و خاک و باد چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز وندران خون دست و پائی کن خضاب ای رنجبر دیو آز و خودپرستی را بگیر...
-
اندوه فقر
یکشنبه 15 بهمن 1396 09:52
با دوک خویش، پیرزنی گفت وقت کار کاوخ! ز پنبه ریشتنم موی شد سفید از بس که بر تو خم شدم و چشم دوختم کم نور گشت دیدهام و قامتم خمید ابر آمد و گرفت سر کلبهٔ مرا بر من گریست زار که فصل شتا رسید جز من که دستم از همه چیز جهان تهیست هر کس که بود، برگ زمستان خود خرید بی زر، کسی بکس ندهد هیزم و زغال این آرزوست گر نگری، آن یکی...
-
امید و نومیدی
شنبه 14 بهمن 1396 10:00
به نومیدی، سحرگه گفت امید که کس ناسازگاری چون تو نشنید بهر سو دست شوقی بود بستی بهر جا خاطری دیدی شکستی کشیدی بر در هر دل سپاهی ز سوزی، نالهای، اشکی و آهی زبونی هر چه هست و بود از تست بساط دیده اشک آلود از تست بس است این کار بی تدبیر کردن جوانان را بحسرت پیر کردن بدین تلخی ندیدم زندگانی بدین بی مایگی بازارگانی نهی بر...
-
امروز و فردا
پنجشنبه 12 بهمن 1396 10:46
بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنائی هست من به پیوند تو یک رای شدم گر ترا نیز چنین رائی هست گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشائی هست گر که منظور تو زیبائی ماست هر طرف چهرهٔ زیبائی هست پا بهرجا که نهی برگ گلی است همه جا شاهد رعنائی هست باغبانان همگی بیدارند چمن و جوی مصفائی هست قدح از لاله بگیرد نرگس...
-
اشک یتیم
چهارشنبه 11 بهمن 1396 10:44
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله...
-
از یک غزل
سهشنبه 10 بهمن 1396 18:44
بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت مهر بلند، چهره ز خاور نمینمود ماه از حصار چرخ، سر باختر نداشت آمد طبیب بر سر بیمار خویش، لیک فرصت گذشته بود و مداوا ثمر نداشت دانی که نوشداروی سهراب کی رسید آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت دی، بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند بار دگر امید رهائی مگر...
-
ارزش گوهر
سهشنبه 10 بهمن 1396 18:42
مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی ناگاه دید دانهٔ لعلی به روزنی پنداشت چینهایست، بچالاکیش ربود آری، نداشت جز هوس چینه چیدنی چون دید هیچ نیست فکندش بخاک و رفت زینسانش آزمود! چه نیک آزمودنی خواندش گهر به پیش که من لعل روشنم روزی باین شکاف فتادم ز گردنی چون من نکرده جلوهگری هیچ شاهدی چون من نپرورانده گهر هیچ معدنی ما را فکند...
-
احسان بی ثمر
سهشنبه 3 بهمن 1396 17:19
بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا رخسارهای نماند، ز گرما گداختم ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من با خاک خوی کردم و با خار ساختم ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم تا...
-
آئین آینه
سهشنبه 3 بهمن 1396 17:18
وقت سحر، به آینهای گفت شانهای کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی ما شانه میکشیم بهر جا که تار موست از تیرگی و پیچ و خم راههای ما در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست با آنکه ما جفای بتان بیشتر بریم مشتاق روی تست هر آنکسی که...
-
آسایش بزرگان
دوشنبه 2 بهمن 1396 16:39
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست: برای خاطر بیچارگان نیاسودن بکاخ دهر که آلایش است بنیادش مقیم گشتن و دامان خود نیالودن همی ز عادت و کردار زشت کم کردن هماره بر صفت و خوی نیک افزودن ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن برای خدمت تن، روح را نفرسودن برون شدن ز خرابات زندگی هشیار ز خود نرفتن و پیمانهای نپیمودن رهی که گمرهیش در...
-
آرزوی مادر
دوشنبه 2 بهمن 1396 16:37
جهاندیده کشاورزی بدشتی بعمری داشتی زرعی و کشتی بوقت غله، خرمن توده کردی دل از تیمار کار آسوده کردی ستمها میکشید از باد و از خاک که تا از کاه میشد گندمش پاک جفا از آب و گل میدید بسیار که تا یک روز می انباشت انبار سخنها داشت با هر خاک و بادی بهنگام شیاری و حصاری سحرگاهی هوا شد سرد زانسان که از سرما بخود لرزید دهقان پدید...
-
آرزو پرواز
یکشنبه 1 بهمن 1396 21:55
کبوتر بچهای با شوق پرواز بجرئت کرد روزی بال و پر باز پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامکی بر جو کناری نمودش بسکه دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک ز وحشت سست شد بر جای ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد گه از تشویش سر در زیر پر کرد نه فکرش با قضا دمساز گشتن نهاش نیروی زان ره...
-
آتش دل
یکشنبه 1 بهمن 1396 21:51
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر که هر که در صف باغ است صاحب هنریست بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست جواب داد که من نیز صاحب هنرم درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست میان آتشم و هیچگه نمیسوزم هماره بر سرم از جور آسمان...
-
موج نوازشی، ای گرداب
چهارشنبه 26 خرداد 1395 18:52
کوهساران مرا پر کن، ای طنین فراموشی! نفرین به زیبایی- آب تاریک خروشان - که هست مرا فرو پیچد و برد! تو ناگهان زیبا هستی. اندامت گردابی است. موج تو اقلیم مرا گرفت. ترا یافتم، آسمان ها را پی بردم. ترا یافتم، درها را گشودم، شاخه را خواندم. افتاده باد آن برگ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد! مژگان تو لرزید: رویا در هم شد. تپیدی:...
-
محراب
چهارشنبه 26 خرداد 1395 18:51
هی بود و نسیمی. سیاهی بود و ستاره ای هستی بود و زمزمه ای. لب بود و نیایشی. من بود و تویی: نماز و محرابی.