اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

اشعار و سخنان بزرگان

غزلیات حافظ ، رباعیات خیام ، سخنان بزرگان و ...

هستن - مهدی اخوان ثالث

گفت و گو از پاک و ناپاک است

وز کم وبیش زلال آب و ایینه

وز سبوی گرم و پر خونی که هر ناپاک یا هر پاک

دارد اندر پستوی سینه

هر کسی پیمانه ای دارد که پرسد چند و چون از وی

گوید این ناپاک و آن پاک است

این بسان شبنم خورشید

وان بسان لیسکی لولنده در خاک است

نیز من پیمانه ای دارم

با سبوی خویش ، کز آن می تراود زهر

گفت و گو از دردناک افسانه ای دارم

ما اگر چون شبنم از پاکان

یا اگر چون لیسکان ناپاک

گر نگین تاج خورشیدیم

ورنگون ژرفنای خاک

هرچه این ، آلوده ایم ، آلوده ایم ، ای مرد

آه ، می فهمی چه می گویم ؟

ما به هست آلوده ایم ، آری

همچنان هستان هست و بودگان بوده ایم ، ای مرد

نه چو آن هستان اینک جاودانی نیست

افسری زروش هلال آسا ، به سر هامان

ز افتخار مرگ پاکی ، در طریق پوک

در جوار رحمت ناراستین آسمان بغنوده ایم ، ای مرد

که دگر یادی از آنان نیست

ور بود ، جز در فریب شوم دیگر پاکجانان نیست

گفت و گو از پاک و ناپاک است

ما به هست آلوده ایم ، ای پاک! و ای ناپاک

پست و ناپاکیم ما هستان

گر همه غمگین ، اگر بی غم

پاک می دانی کیان بودند ؟

آن کبوترها که زد در خونشان پرپر

سربی سرد سپیده دم

بی جدال و جنگ

ای به خون خویشتن آغشتگان کوچیده زین تنگ آشیان ننگ

ای کبوترها

کاشکی پر می زد آنجا مرغ دردم ، ای کبوترها

که من ارمستم ، اگر هوشیار

گر چه می دانم به هست آلوده مردم ، ای کبوترها

در سکوت برج بی کس مانده تان هموار

نیز در برج سکوت و عصمت غمگینتان جاوید

های پاکان ! های پکان ! گوی

می خروشم زار 

لحظه ی دیدار - مهدی اخوان ثالث

لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام ، مستم

باز می لرزد ، دلم ، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ

های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست

و آبرویم را نریزی ، دل

ای نخورده مست

لحظه ی دیدار نزدیک است